جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

شكرگزاري

شب‌ها وقتي كه دخترها به رختخواب مي روند قبل از خواب معمولا سعي مي كنم چند كلمه اي در مورد خدا به زبان خودشان صحبت كنم. خوبي اين كار اينست كه  هم شكرگزاري خدا را ياد مي‌گيرند و هم با تكرار داشته‌هايشان قدر نعمت‌هاي الهي را بيشتر درك مي كنند. و داشته‌هايشان برايشان تكراري نمي شود. داشتم مي گفتم « خدايا شكرت كه امروز هم به ما غذا دادي...  امروز هم سلامت بوديم... خدايا شكرت كه به ماشين دادي امروز تونستيم بريم گردش... خدايا شكرت كه به ما خونه دادي كه بتونيم توي خونمون با آرامش استراحت كنيم... »  بين حرفها هم قدري مكث مي كنم تا جانان ادامه بدهد جان مادر هم سعي مي كند كه سوژه شكرگزاري پيدا ك...
13 دی 1393

زمستان و برفش...

پاييز رفت و دلتنگي‌هايش ماند تا سال ديگر... تمام روزهاي پاييز جانان مي پرسيد « مامان پس كي زمستون مي‌شه . چرا پاييز تموم نمي شه؟» حالا كه زمستان شده باز هم مي پرسد « مامان مگه نگفتي زمستون شده پس چرا برف نمياد؟» دختركم فكر كرده زمستون  همه جا سفيد مي شود از برف... عاشق سلام كردن آوا ام.  از در كه وارد شوم جلو مي آيد و خيلي جدي مي گويد: « سـ آ م ماما» . در خانه هم بعد از چند دقيقه كه مشغول بازي باشد يك دفعه جلو مي‌آيد و مي گويد : « سـ آم ماما» « سـ آم بابا» «:مِـــــــسي ماما» هم براي تشكر... و البته گفتني ها زياد است... قول مي دهم بيش...
7 دی 1393
1